محل تبلیغات شما
در گذشته تصور می کردم خندیدن کار آسانی بوده و تنها مستم سوژه است ولی اکنون بر این باور نیستم

امروز به این نتیجه رسیده ام که غصه خوردن و غمناک بودن راحت است.گریه کردن راحت است.عزا گرفتن راحت است.چرا که کوچک که بودم با سوژه ای بی نمک می خندیدم و نه تنها لبم می خندید بلکه چشمانم و از همه مهم تر قلبم هم می خندید و شاد میشد.

و اما امروز.سوژه ها سخت مرا می خندانند و هنگاهی که لب به خنده می گشایم تنها و تنها لبم می خندد.چشمانم می گرید و قلبم نفس را بر من تحریم می کندزیرا چنان به درد می آید که حتی اکسیژن را از خونی که به سوی قلب می آید پس می زند و درونم می میرد

خب عجیب هم نیست.سالها زندگی کرده و غم را ده ها برابر بیشتر از شادی چشیده.بنابراین مزه ی شادی را درک نمی کند.

خب باز هم عجیب نیست.این دنیا قیامتی است پنهان.که ما در طبقه ی اول جهنم زندگی می کنیم و روی پل صراط قدم می نهیمپلی که برای ما جهنمیان خار دارد.ولیکن بهشتیان ثروتمند آن را سهل و آسان طی می کنند.به ما حرف های آزار دهنده میزنند و ما جهنمیان باید آن حرف ها را بشنویم و تحمل کنیم . 

بهشتیان ثروتند کاخ دارند ، اطرافشان را هزاران حوری پوشانده است،و هر چه بخواهند به راحتی بدست می آورند .فقط کافیست اراده کنندولی باز هم ما جهنمیان با تعدادی دیو و آدم های ترسناک سر و کار داریم که نمی توانیم از آنها رهایی یابیم.

تنها در صورتی نجات از این جهنم میسر است که خدا بخواهد و عذابت به پایان رسیده باشد.

 

درد بی مهری چه دردیست؟

امروز چه در جریان است

هم ,ها ,سوژه ,جهنمیان ,آید ,خب ,ما جهنمیان ,راحت است ,و تنها ,می خندید ,لبم می

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

افکار " دانشجویـی " یک دختر تـورکمن